گاهی وقتا می شه دلت می گیره می خوای گریه کنی و طبق معمول شکایتاتو می بری پیش خدا ، اونی که هر چی داری از کرم و لطف اونه ... دقت کردی ؟ گفتم لطف اون ، یعنی وظیفه اش نیست که به ما نعمت بده ولی میده ... میشینی یه گوشه و نداشته هاتو مرور میکنی میبینی چه بدبختی ، چقدر بیچارگی کشیدی ، از وقتی چشم به دنیا باز کردی همش درد و رنج و غم و غصه ...
این وقتاست که باید بری جلوی آینه خودت رو نگاه کنی ، نگاه میکنی ولی خودت رو می بینی ، اگه چشم دل داشتی میدیدی که اونی که توی آینه هست ، یا تو نیستی یا بغل دستت یکی دیگه ایستاده داره دم گوشت وز وز میکنه . شیطانه که یا رفته توی جلدت یا اینکه بهت دستور میده و تو شدی بنده اش و به حرفش گوش میدی ... وای وای
حالا یه لعنت بفرست به شیطان ، با خودت حساب کتاب کن ببین چقدر نعمت داری که شکرش رو هنوز به جا نیاوردی... حالا حواست پیش خداست ، سالمی؟ الهی شکر ، نیستی؟ بازم شکر ، شاید سالم بودی و می رفتی دنبال گناه ولی حالا نمی تونی، پول داری؟ الهی شکر ، نداری؟بازم شکر ، اگه داشتی انقدر سرت مشغول مالت میشد که از خدا دور میشدی. و جریان همینطور ادامه داره ...
الان می دونی چی می چسبه ؟ یه سجده ی در خلوت ، خدارو سجده کن ، یه سجده ی طولانی ، هر چی در توان داری ، وقتی توی سجده ای لبخند خدا رو حس میکنی... الانه از همه خوشبختتری
از بدبختی به خوشبختی فقط یه قدم راهه کافیه اراده کنی